نقد فیلم قلاب سنگ | بیدهای بی مجنون
قلابسنگ فیلمی از میکل هوفسترم یک تداعیِ غیرارادی از لحظاتی است که هیچربطی به عاشقانهها و فریب خوردن در آن ندارد. از نظر فُرمیک هم چُنین ایدهای مشتبه شده از «سولاریس» آندری تارکوفسکی است که مفاهیمی نادرست از «2001: ادیسه فضایی» استنلی کوبریک کسب کرده و در جاهایی تنه بر اندام کریستوفر نولان و «در میان ستارهای» میزند. اولین ایرادِ بنیادیِ فیلم مورد بحث عدم رعایت صحیح قانونِ زمان و پروتکلهای آن است. کسی که چند فیلم در رابطه فضا و زمان دیده باشد به راحتی میتواند حدس بزند که چرا قصه از پرسوناژ اول فیلم، جان با بازیِ کیسی افلک، میخواهد بیسیمها و ارتباطات رادیویی را تعمیر کند؛ من این فکت فیلم را دوست داشتم که در پایان قهرمان داستان به حرف معشوقهاش، زویی با بازیِ امیلی بیچام، باور میکند و از آن سفینه خارج میشود اما قطعا داروهای خوابآور نمیتوانند زمانِ نسبی و زمانِ قطعی را دستکاری کنند چرا که در فلاشبکهای فیلم ما یک ارتباطی را میبینیم که قبل از عاشقانه بودن، هرکسی که تنها است را میتواند به آن فریب دهد. انتظار من از سازندهی مقتبسِ استیون کینگ در 1408 خیلی بیشتر از فیلمی است که پایانش را بیدهایی رقم بزنند که به سمت نور پرواز میکنند و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25353
برای تماشای ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/bpon629
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25353
برای تماشای ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/bpon629
۴۷۲
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.